زندگی

مطلب هاى خواندنى

زندگی

مطلب هاى خواندنى

اکستازی

اکستازی با همه بدی‌هایش یک حسن داشت، آن هم این‌که وقتی اولین

 بار وارد کشور شد، آنقدر گران بود که هر کسی  

 نمی‌توانستبخردش، اما آدامس‌های پان پراگ مواد کثیفی هستند که

 قیمت بهترین نوعشان هم به اندازه یک آب نبات چوبی نیست؛ 50 تا

 300 تومان. علاوه بر این، با توجه به این‌که قاچاقچیان آن را به‌

 عنوان خوشبوکننده دهان یا آدامس و پاستیل خوشمزه وارد مرزهای

 شرقی کشور کرده‌اند، خیلی راحت می‌شود آن را از دستفروشی‌ها و

 حتی دکه‌های روزنامه فروشی آن مناطق خرید؛ بنابراین خودتان میزان خطر آن را حدس بزنید. 

مرحله بعدی لطفا!

اگرچه پان پراگ خودش بدجوری اوضاع دهان و دندان و مغز را به

 هم می‌ریزد، اما مهمترین هراسی که از این ماده وجود دارد،

 وابستگی‌ است که این ماده به مخدرهای سنگینتر و قویتر ایجاد

 می‌کند.پان همان کاری را می‌کند که اکس یا حتی سیگار دارند انجام

 می‌دهند؛ معرفی مصرف کننده به دنیای مخدرهای قویتر اما

 میلیون‌ها بار وحشتناکتر. دلیلش هم این است که اگر اکس و سیگار

 از دوران جوانی و نوجوانی افراد را آلوده می‌کنند، پانپراگ که به

 عنوان خوشبوکننده دهان یا آدامس با طعم نعنا وارد بازار شده، حتی

 کودکان دبستانی و خردسال را هم به حفره بزرگ اعتیاد می‌کشاند و

 آنها را به سمت وابستگی و اعتیاد به مواد مخدر قویتر راهنمایی

 می‌کند. 

مخدر پاکستانی 

«پان» (
paan) یا «پان پراگ»، یکی از مواد پرمصرف رایج در

 پاکستان ـ در کنار چاآلیا (chaalia)، گوتکا (gutkha) و نیسوار

 (niswar) است. شیوع مصرف این محصولات جویدنی ـ به ویژه

 چاآلیا و گوتکا ـ در بین جوانان پاکستانی به سرعت رو به افزایش

 است. این ماده در فرهنگ و سنت مردم هند به عنوان یک ماده

 خوشبوکننده و تمیزکننده دندانها استفاده می‌شود. 

استفاده از پان، ریشه در فرهنگ هندی دارد. هندیها معمولا این ماده

 را به عنوان نشانه‌ای از مهمان‌نوازی برای مهمانان خود می‌آورند.

 علاوه بر این، به دانه درخت بتل در زبان اردو، سوپاری (supari)

 یا چاآلیا نیز گفته می‌شود که در مواردی توزیع پانپراگ با این

 اسامی نیز صورت می‌گیرد. 

چهارمین روانگردان جهان 

پان که در کشورهای اندونزی، مالزی، فیلیپین، چین، تایوان،

 کامبوج، ویتنام، لائوس، هند و پاکستان قرن‌هاست به عنوان یک

 ماده نشئگی‌آور و در عین حال خوشبوکننده دهان مصرف می‌شود،

 چهارمین ماده پرمصرف جهان پس از تنباکو، الکل و کافئین است

 که حداقل 10درصد جمعیت دنیا در کشورهای آسیای جنوب شرقی-

 به ویژه هند و پاکستان - این ماده را مصرف می‌کنند. 

        لطفا برای نجات جوانانمان از شر مواد مخدر برای هر کسی که میشناسید ارسال فرمایید. سپاسگزارم      
 
ورود مواد مخدر جدید به نام پان پراگ
 
نام این ماده «پان پراگ»است و در بسته‌بندی زیبا و با عکس‌های هنرپیشه‌های هندی و پاکستانی به صورت آدامس، پاستیل و پودرهایی با طعم نعنا و خوشبو کننده دهان وارد کشور می‌شود. قیمت این ماده مخدر الان در مشهد 50 تومان تا 300 تومان میباشد.
 
 
دلیلی که مصرف‌کنندگان «پان پراگ»ها را به سمت آن می‌کشد، احساس گرمی، سرخوشی موقت، سبکی سر، گیجی و شادی کاذب است.
این ماده بسیار بسیار سرطان زا هم هست 


 
چوپانی گله را به صحرا برد به درخت گردوی تنومندی رسید.

از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان گردباد سختی در گرفت، خواست فرود آید، ترسید. باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست ...
و پایش بشکند.
در حال مستاصل شد...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت:

ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت:
ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی.
نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم...

قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت:
ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک و پشم نصف گله را به تو می دهم.

وقتی کمی پایین تر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.

وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم
غلط زیادی که جریمه ندارد.


منبع: کتاب کوچه؛ احمد شاملو


آیا می دانستید که گاهی به هم می رسیم و می گوییم ۱۲۰ سال زنده باشی یعنی چه و از کجا آمده؟ برای چه نمی گوییم ۱۵۰ یا ۱۰۰ سال یا …
در ایران قدیم، سال کبیسه را به این صورت محاسبه می کردند که به جای اینکه هر ۴ سال یک روز اضافه کنند و آن سال را سال کبیسه بنامند (حتما خوانندگان گروه سها می دانند که تقویم فعلی که بنام تقویم جلالی نامیده می شوند حاصل زحمات خیام و سایر دانشمندان قرن پنجم هجری است) هر ۱۲۰ سال یک ماه را جشن می گرفتند و کل ایران این جشن برپا بود و برای این که بعضی ها ممکن بود یک بار این جشن را ببینند و عمرشان جواب نمی داد تا این جشن ها را دوباره ببینند (و بعضی ها هم این جشن را نمی دیدند) به همین دلیل دیدن این جشن را به عنوان بزرگترین آرزو برای یکدیگر خواستار بودند و هر کسی برای طرف مقابل آرزو می کرد تا آنقدر زنده باشی که این جشن باشکوه را ببینی و این به صورت یک تعارف و سنتی بی نهایت زیبا درآمد که وقتی به هم می رسیدند بگویند ۱۲۰ سال زنده باشی


یک انتشارات در آرژانتین کتاب جدید اش را با جوهر ویژه ای چاپ کرده که بعد از باز کردن آن تنها دو ماه جهت مطالعه فرصت دارید و پس از آن نوشته ها از کتاب پاک می شود. 

کتاب در یک بسته بندی قرار گرفته و جوهر این کتاب به گونه ای است که پس از قرار گرفتن در معرض هوا و نور طی دو ماه از روی صفحات کتاب پاک می شود. 

آنها می گویند کتاب ها جزو صبور ترین اشیا هستند. ما آنها را می خریم و آنها آنقدر منتظر می مانند تا سراغشان برویم و آنها را بخوانیم. کتاب ها روزها، ماه ها و حتی سال ها به انتظار می نشینند تا برای خواندن سراغشان برویم. شاید کتاب ها صبر زیادی داشته باشند، اما نویسنده ها علاقه زیادی دارند که نوشته هایشان زودتر خوانده شود. 

برای همین آنها کتاب جدیدشان که گلچینی از نوشته های برخی نویسندگان آمریکای لاتین است را با یک جوهر مخصوص منتشر کرده اند تا خریداران را مجبور کنند در طی حداکثر ۲ ماه آن را بخوانند. در کنار آن حداقل این موضوع شاید برای خیلی ها یادآوری خوبی باشد که چقدر کم مطالعه می کنیم.


هیچوقت زود قضاوت نکن


                              مسئولین یک مؤسسه خیریه متوجه شدند که وکیل

پولداری در شهرشان زندگی می‌کند و تا کنون حتی یک ریال هم به

 خیریه کمک نکرده

است. پس یکی از افرادشان را نزد او

فرستادند..

مسئول خیریه: آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم و متوجه

 شدیم که الحمدالله

از درآمد بسیار خوبی برخوردارید ولی تا کنون هیچ کمکی به

 خیریه نکرده‌اید.

نمی‌خواهید در این امر خیر شرکت کنید؟

وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که در مورد من کردید متوجه شدید که

 مادرم بعد از یک

بیماری طولانی سه ساله، هفته پیش درگذشت و در طول آن سه

 سال، حقوق

بازنشستگی‌اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی‌کرد؟

مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه، نمی‌دانستم. خیلی تسلیت

 می‌گویم.

وکیل: آیا در تحقیقاتی که در مورد من کردید فهمیدید که برادرم در

 جنگ هر دو

پایش را از دست داده و دیگر نمی‌تواند کار کند و زن و 5 بچه دارد

 و سالهاست که

خانه نشین است و نمی‌تواند از پس مخارج زندگیش برآید؟

مسئول خیریه: (با شرمندگی بیشتر) نه . نمی‌دانستم. چه گرفتاری

 بزرگی ...

وکیل: آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست که در

 یک بیمارستان

روانی است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تأمین

 هزینه‌های درمانش قرار

دارد؟

مسئول خیریه که کاملاً شرمنده شده بود گفت: ببخشید. نمی‌دانستم

 اینهمه گرفتاری

دارید ...

وکیل: خوب. حالا وقتی من به اینها یک ریال کمک نکرده‌ام شما

 چطور انتظار دارید

به خیریه شما کمک کنم؟